اصول تعلیم و تربیت از نظر دیوئی
معلمان به منزله وسیلهای هستند که به کمک آنها شاگردان به مطالب ومواد درسی یعنی همان اطلاعات و مهارتها اطلاع پیدا می کنند، منظور ازین بحث انتقاد از مبانی تعلیم و تربیت قدیم نیست بلکه روشن نمودن این نکته است که تعلیم و تربیت جدید محصول نا رضایی از تعلیم و تربیت قدیم و انتقاد از آن است.
تعلیم و تربیت قدیم در مقابل تعلیم وتربیت مترقی
بشر علاقه دارد فکر خود را پیوسته روی جنبه های افراط و تفریط امور ممتر کز سازد و کمتر به اموری که در میان این دو جنبه قرار دارند توجه می کند. وقتی مشاهده می کند که دو جنبه افراط و تفریط قابل اجرا نیستند میان تئوری و عمل فرق می گذارد و تصور می کند که و عقاید افراطی از لحاظ نظری همه درست هستند ولی در عمل برای تلفیق آنها محتاج به سازش هستیم، فلسفه تعلیم و تربیت نیز مانند سایر امور تحت تأثیر همین رویه قرار دارد. تاریخ تئوری تربیتی، این حقیقت را روشن می سازد که پیوسته میان نظریه ای که تعلیم و تربیت را امری درونی ومنشا آن در خود فرد می داند با نظریه ای که تعلیم وتربیت را امری خارجی منشأ آن را خارج از فرد جستجو می کند یا میان نظریه ای که اساس تعلیم و تربیت را پرورش استعدادهای نظری و طبیعی فرض می کند با نظریه ای که تعلیم و تربیت را غلبه بر استعدادها و تمایلات فطری دانسته و بجای آنها عادات کسبی را که تحت فشار خارجی پدید آمده اند اساس تعلیم و تربیت می داند به طور محسوس اختلاف وجود داشته است.
در این زمان تا آنجا که به کار مدرسه مربوط است، مخالفت میان تعلیم و تربیت قدیم یا سنتی و تعلیم و تربیت مترقی وجود دارد. نظریاتی که پایه و اساس تعلیم و تربیت قدیم را تشکیل می دهند عبارتند از:
موضوع تعلیم و تربیت مشتمل بر اطلاعات و مهارتهایی است که در گذشته قابل اعمال بوده اند. بنابراین وظیفه مدرسه انتقال این اطلاعات و مهارتها به نسل جدید است. در گذشته میزانها و قوانینی برای رفتار افراد تهیه شده بود. در تربیت اخلاقی شاگردان باید عاداتی را که موافق با این قوانین و میزانها باشد در آنها ایجاد نمود و بالاخره طرح سازمان مدرسه (روابط شاگردان با هم و روابط معلمان با شاگردان به عنوان سازمان مدرسه مورد توجه مؤلف است) را به صورت سازمانی درآورد که کاملا جدا از سایر مؤسسات اجتماعی باشد. برای روشن شدن طرح سازمان مدارس قدیم باید اتاق درس معمولی، جدول ساعات درس، مبنای طبقه بندی شاگردان، طرز امتحان، و ارتقاء به کلاس بالاتر و قوانین مربوط به نظم را بخاطر آورد. مقایسه وضع اینگونه مدارس با یکی از مؤسسات اجتماعی مثل خانواده، جدایی مدرسه را از مؤسسات اجتماعی واضح می سازد.
این سه خصوصیت در تعیین هدفها و روشهای تعلیماتی و انضباطی مؤثر هستند. هدف عمده، آماده کردن بچه ها برای مسؤولیت آینده و موفقیت در زندگی است. این هدف نیز از طریق کسب معلومات و مهارتها تأمین می گردد. چون مطالب درسی و میزانهای اخلاقی همه مربوط به گذشته است شاگردان باید به طور کلی در مقابل این میزانها یک حالت اطاعت، پذیرندگی و پیروی بدون چون وچرا داشته باشند. کتابها مخصوصا کتب درسی نماینده عمده دانش و خرد گذشته است.
معلمان به منزله وسیلهای هستند که به کمک آنها شاگردان به مطالب ومواد درسی یعنی همان اطلاعات و مهارتها اطلاع پیدا می کنند، منظور ازین بحث انتقاد از مبانی تعلیم و تربیت قدیم نیست بلکه روشن نمودن این نکته است که تعلیم و تربیت جدید محصول نا رضایی از تعلیم و تربیت قدیم و انتقاد از آن است. این انتقاد که در عین حال به صورت مقایسه میان تعلیم و تربیت قدیم و جدید بیان شده است عبارت است از اینکه اساس تعلیم و تربیت قدیم تحمیل از طرف مقامات بالا و منابع خارجی و میزانهای افراد سالمند و سواد و موضوعات درسی برآنهایی که در حال رشد و تکامل هستند نهاده شده است. و اختلاف و فاصله میان این دو دسته بقدری زیاد است که مواد تعیین شده و روش یادگیری نسبت به استعدادهای بچه ها کاملا نامناسب و بیگانه است. این امور مافوق تجربیاتی است که بچه ها تا کنون کسب کرده اند بنابراین باید به آنها تحمیل شود و معلم خوب هم نمی تواند وضع تحمیلی اینگونه امور را کاهش دهد یا از میان بردارد.
فاصله میان محصول کار سالمندان با تجربیات و استعدادهای بچه ها بقدری وسیع است که شاگردان در جریان آنچه یاد می گیرند نقش مؤثری ندارند. یادگیری در اینجا یعنی کسب آنچه تا کنون در کتب و ذهن بزرگترها جمع آوری شده است. آنچه تعلیم داده می شود ثابت و غیر قابل تغییر و کامل است و فرض می شود که آینده نیز مانند گذشته است بدون توجه به تغییر که می توان آن را قانون نامید مطالب مربوط به گذشته، مواد تربیتی مدارس را تشکیل می دهند. ان برای بیان فلسفه و نظریه ای که اساس تعلیم و تربیت جدید را پایه گذاری می کند توجه به اصول مشترکی که مبنای کار مدارس مترقی را تشکیل میدهد مفید خواهد بود.
زمانی که در تعلیم و تربیت جدید مرجع خارجی مورد مخالفت قرار می گیرد نباید تصور کرد که کلیه مراجع را باید طرد نمود بلکه استفاده از مراجع مؤثر و مفید نیز مورد نیاز می باشد. چنانچه گفته شد، در تعلیم و تربیت قدیم معلومات، روشها و قوانین اخلاقی سالمندان به بچه ها تحمیل می شد.
در مقابل تحمیل از طرف مقامات بالا، رشد و تربیت فرد مورد نظر است. در قبال انضباط خارجی، فعالیت آزاد قرار دارد. بجای یادگیری از طریق کتاب و معلم، یادگیری از راه تجربه مورد توجه است. بجای کسب مهارتها و روشهای مجزا و نامربوط از راه تمرین، برای نیل به هدفهای تربیتی و ایجاد تغییرات مستقیم، از مهارتها و روشهای مربوط استفاده میشود. در مقابل آمادگی برای آینده دور و نامعلوم، استفاده از فرصتهای موجود مورد توجه می باشد و بجای پیروی از هدفها ومواد ثابت، آسنایی به دنیا متغیر مورد نظر است.
این اصول خود بخود حالت تجریدی دارند، ولی وقتی محسوس می شوند که نتایج آنها در موقع اجرا معلوم گردد. باید دید این اصول در عمل چگونه تفسیر یا تعبیر می شوند. انتقاد از فلسفه و اساس تعلیم و تربیت قدیم زیاد مهم نیست بلکه تهیه اصول مثبت و سازنده، کار اساسی است.
مثلا ارتباط دادن تعلیم و تربیت با تجربه شاگردان یکی از جنبه های اساسی تعلیم و تربیت جدید است ولی مسأله، داشتن یک تصور صحیح از تجربه است. چنانچه، موضوع مواد درسی و سازمان آنها یکی از مسائلی است که تعلیم و تربیت جدید با آن روبرو است. باید دید چگونه می توان در تعلیم و تربیت جدید مواد درسی و سازمان آنها را با تجربیات بچه ها ارتباط داد. اگرسازمان مواد درسی، صحیح و مترقی نباشد تعلیم و تربیت جدید چه نتیجه ای خواهد داشت. فلسفه ای که فقط جنبه منفی داشته باشد یعنی به مخالفت با تعلیم و تربیت قدیم بپردازد و آن را رد کند بدون اینکه راههای مثبتی برای ارتباط دادن تجربه با تعلیم و تربیت ارائه دهد نمی تواند مسائل تربیتی را حل کند. وقتی با کنترل خارجی مخالفت می شود این مخالفت به تنهایی مشکلات تربیتی را حل نمی کند. بلکه در موقع رد کنترل خارجی باید در صدد کشف عواملی که در ضمن تجربه قرار دارند برآمد و طریق مسلط ساختن این عوامل را که جنبه درونی و شخصی دارند روشن ساخت. زمانی که در تعلیم و تربیت جدید مرجع خارجی مورد مخالفت قرار می گیرد نباید تصور کرد که کلیه مراجع را باید طرد نمود بلکه استفاده از مراجع مؤثر و مفید نیز مورد نیاز می باشد. چنانچه گفته شد، در تعلیم و تربیت قدیم معلومات، روشها و قوانین اخلاقی سالمندان به بچه ها تحمیل می شد. مخالفت با این امر مستلزم این نیست که تمام قوانین اخلاقی سالمندان با روش و معلومات آنها را که ممکن است در رشد تجربیات بچه ها مؤثر باشند طرد نمود. بلکه وقتی ما بخواهیم تعلیم و تربیت را روی تجربیات شخصی بچه ها پایه گذاری کنیم باید توجه داشته باشیم که در اجرای این امر تماس نزدیک و متنوع میان سالمندان و بچه ها لازم است و بچه ها بیش از آنچه در مدارس معمول بود محتاج به راهنمایی سالمندان هستند. بنابراین مسأله این است که چگونه این تماسها باید برقرار گردد تا اصل یادگیری از راه تجربه شخصی ، مورد تجاوز واقع نشود . در انجا تاثیر عوامل اجتماعی را که در اثر تماس بچه ها با سالمندان حاصل می شود درتجربیات فردی باید در نظر گرفت.
منبع: اصول وفلسفه تعلیم وتربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه وسوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران1391
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}